Visit on Instagram

#85
-من لبخندم، اما فقط اسمم لبخنده. زندگی من پر از درده. با استخونهام درد رو حس کردم. خیلی بیشتر از هرکس دیگه ای که شما بشناسید و بتونید درکش کنید. وقتی لعیا دنیا اومد، اسمش رو من گذاشتم با مامانم دوتایی کلی روش فکر کردیم. بابامو از وقتی شناختم یا خمار بود و به خودش میپیچید یا نشئه کرده بود و نمیدونست چیکار کنه. گاهی چرت نشئگی میزد گاهی داد خماری میکشید. مامانم با کار کردن برای مردم شکممون رو سیر میکرد، رخت و لباسمونم رخت کهنه های فک و فامیل بود. مرغ و گوشت هم لطف و صدقه خانواده مادریم. بخاطر اینکه مامانم چندسال از بابام بزرگتر بود جفت خانواده ها مخالف بودن و طردمون کرده بودند. اما من همون روزها رو دوست داشتم. روزهایی که درس میخوندم و تنها آرزوم مهندس شدن بود. روزهایی که لعیا باهام حرف میزد و روزهایی که مامان داشتم. من خیلی چیزها رو تجربه کردم از خوابیدن تو خیابون وسط زمستون تا....
-تا چی؟
نگاهم را از او میگیرم: بدترین چیزهایی که بتونی فکرشو بکنی رو نمیگم دیدم، تجربه کردم.
-خب!

#آنالیا
#رمان_نویس
#لبخند #داستان_واقعی #رزالیا #مترو #درخواستی #عشق #دونفره #واقعی #عاشقانه #رمانکده #نودوهشتیا #نویسنده #تنهایی #شاعرانه #عاشق

#85 -من لبخندم، اما فقط اسمم لبخنده. زندگی من پر از درده. با استخونهام درد رو حس کردم. خیلی بیشتر از هرکس دیگه ای که شما بشناسید و بتونید درکش کنید. وقتی لعیا دنیا اومد، اسمش رو من گذاشتم با مامانم دوتایی کلی روش فکر کردیم. بابامو از وقتی شناختم یا خمار بود و به خودش میپیچید یا نشئه کرده بود و نمیدونست چیکار کنه. گاهی چرت نشئگی میزد گاهی داد خماری میکشید. مامانم با کار کردن برای مردم شکممون رو سیر میکرد، رخت و لباسمونم رخت کهنه های فک و فامیل بود. مرغ و گوشت هم لطف و صدقه خانواده مادریم. بخاطر اینکه مامانم چندسال از بابام بزرگتر بود جفت خانواده ها مخالف بودن و طردمون کرده بودند. اما من همون روزها رو دوست داشتم. روزهایی که درس میخوندم و تنها آرزوم مهندس شدن بود. روزهایی که لعیا باهام حرف میزد و روزهایی که مامان داشتم. من خیلی چیزها رو تجربه کردم از خوابیدن تو خیابون وسط زمستون تا.... -تا چی؟ نگاهم را از او میگیرم: بدترین چیزهایی که بتونی فکرشو بکنی رو نمیگم دیدم، تجربه کردم. -خب! #آنالیا #رمان_نویس #لبخند #داستان_واقعی #رزالیا #مترو #درخواستی #عشق #دونفره #واقعی #عاشقانه #رمانکده #نودوهشتیا #نویسنده #تنهایی #شاعرانه #عاشق

#85

Instagram Follow Adder