Visit on Instagram

سارای دختر مردی به نام سلطان کیشی در دشت مغان بود که هنگام تولد مادرش را از دست داده بود و سلطان کیشی زن دیگری نگرفته و زندگی‌اش را وقف تربیت دخترش کرده بود. این دختر زیبا روی نامزد پسری به نام خان چوپان بود (به احتمال زیاد خان چوپان لقب وی بوده است. چون در آن زمان به سرگروه چوپان‌های یک منطقه که به صورت دسته جمعی گوسفندان مردم آن منطقه را در ییلاق و قشلاق می‌چراندند خان چوپان گفته می‌شد) سارای نامزدش را راهی ییلاق کرده و در بین خانواده‌اش منتظر بازگشت وی بود. در یکی از روزها خان یکی از مناطق اطراف در حین گردش و شکار به منطقه زندگی خانواده سارای نزدیک می‌شود و با دیدن سارای، عاشق او می‌شود. خان بعد از بازگشت، گروهی را برای خواستگاری می‌فرستد که سارای و خانواده‌اش به دلیل پایبندی به عهد و پیمانی که با خان چوپان بسته بودند، به آنها جواب رد می‌دهند. خان از این جواب ناراحت می‌شود و با سوارانش به روستای محل سکونت سارای (که اکثر مردان و پسران آنها به ییلاق رفته بودند و جز زنان، پیرمردها و کودکان کسی نبود) حمله می‌کند و در صدد برمی‌آید سارای را به زور ببرد که پدر سارای به رغم کهولت سن با سواران خان درگیر می‌شود. سارای که می‌بیند سواران به قصد کشتن پدرش را کتک می‌زنند، رضایت خود را برای عروسی با خان اعلام می‌کند و اصرارهای پدرش که وی را از این کار منع می‌کرد، فایده‌ای ندارد. در بین راه سارای پیوسته چشم به راه بود که خبر به نامزدش، خان چوپان برسد و او برای نجاتش بیاید، ولی چون از آمدن وی ناامید می‌شود در نزدیکی قصر خان در حاشیه رودخانه و در جایی عمیق با استفاده از فرصت از روی اسب خود را به رودخانه می‌اندازد و غرق می‌شود. خان و سوارانش هیچ کاری نمی‌توانند بکنند و حتی دستشان به جنازه سارای هم نمی‌رسد. بعد از این واقعه، سلطان کیشی که از ماجرا خبردار می‌شود به ساحل رودخانه آرپا چایی می‌آید و تصنیف‌های حزن‌انگیزی را می‌خواند که تا به امروز به عنوان ترانه توسط خوانندگان، خوانده می‌شود. خان چوپان بعد از خبردار شدن از ماجرا به سرعت خود را به روستا می‌رساند ولی کار از کار گذشته بود و دستش نه به ساراي می‌رسد و نه به خان و سوارانش
‌
#عشق #وفا #وفاداری #رود_ارس #ارس #aras #اراز #araz #سارای#اذربایجان

سارای دختر مردی به نام سلطان کیشی در دشت مغان بود که هنگام تولد مادرش را از دست داده بود و سلطان کیشی زن دیگری نگرفته و زندگی‌اش را وقف تربیت دخترش کرده بود. این دختر زیبا روی نامزد پسری به نام خان چوپان بود (به احتمال زیاد خان چوپان لقب وی بوده است. چون در آن زمان به سرگروه چوپان‌های یک منطقه که به صورت دسته جمعی گوسفندان مردم آن منطقه را در ییلاق و قشلاق می‌چراندند خان چوپان گفته می‌شد) سارای نامزدش را راهی ییلاق کرده و در بین خانواده‌اش منتظر بازگشت وی بود. در یکی از روزها خان یکی از مناطق اطراف در حین گردش و شکار به منطقه زندگی خانواده سارای نزدیک می‌شود و با دیدن سارای، عاشق او می‌شود. خان بعد از بازگشت، گروهی را برای خواستگاری می‌فرستد که سارای و خانواده‌اش به دلیل پایبندی به عهد و پیمانی که با خان چوپان بسته بودند، به آنها جواب رد می‌دهند. خان از این جواب ناراحت می‌شود و با سوارانش به روستای محل سکونت سارای (که اکثر مردان و پسران آنها به ییلاق رفته بودند و جز زنان، پیرمردها و کودکان کسی نبود) حمله می‌کند و در صدد برمی‌آید سارای را به زور ببرد که پدر سارای به رغم کهولت سن با سواران خان درگیر می‌شود. سارای که می‌بیند سواران به قصد کشتن پدرش را کتک می‌زنند، رضایت خود را برای عروسی با خان اعلام می‌کند و اصرارهای پدرش که وی را از این کار منع می‌کرد، فایده‌ای ندارد. در بین راه سارای پیوسته چشم به راه بود که خبر به نامزدش، خان چوپان برسد و او برای نجاتش بیاید، ولی چون از آمدن وی ناامید می‌شود در نزدیکی قصر خان در حاشیه رودخانه و در جایی عمیق با استفاده از فرصت از روی اسب خود را به رودخانه می‌اندازد و غرق می‌شود. خان و سوارانش هیچ کاری نمی‌توانند بکنند و حتی دستشان به جنازه سارای هم نمی‌رسد. بعد از این واقعه، سلطان کیشی که از ماجرا خبردار می‌شود به ساحل رودخانه آرپا چایی می‌آید و تصنیف‌های حزن‌انگیزی را می‌خواند که تا به امروز به عنوان ترانه توسط خوانندگان، خوانده می‌شود. خان چوپان بعد از خبردار شدن از ماجرا به سرعت خود را به روستا می‌رساند ولی کار از کار گذشته بود و دستش نه به ساراي می‌رسد و نه به خان و سوارانش ‌ #عشق #وفا #وفاداری #رود_ارس #ارس #aras #اراز #araz #سارای#اذربایجان

#aras #araz

Instagram Follow Adder